سنگستان
لغتنامه دهخدا
سنگستان . [ س َ گ ِ] (اِ مرکب ) سنگلاخ . (فرهنگ اسدی ). زمینی پر از سنگ .(یادداشت بخط مؤلف ). زمین و جایی که انبوه از سنگ باشد و خاک نداشته باشد. (ناظم الاطباء) :
سرگشته دلی دارم در پای جهان مفکن
نارنج بسنگستان مسپار نگهدارش .
بهور هندوان آمد خزینه
بسنگستان غم رفت آبگینه .
در کنار رودخانه ها و سنگستان و زمین ریگ بوم نیکو شود [ سفیددار ] . (فلاحت نامه ).
سرگشته دلی دارم در پای جهان مفکن
نارنج بسنگستان مسپار نگهدارش .
خاقانی .
بهور هندوان آمد خزینه
بسنگستان غم رفت آبگینه .
نظامی .
در کنار رودخانه ها و سنگستان و زمین ریگ بوم نیکو شود [ سفیددار ] . (فلاحت نامه ).