ترجمه مقاله

سنگی

لغت‌نامه دهخدا

سنگی . [ س َ ] (ص نسبی ) منسوب بسنگ . از سنگ : دروازه ٔ سنگی . حصار سنگی . سد سنگی : و دسته مبضع سبک باید چه اگر سنگی باشد بیش از آن فروشود که فصاد خواهد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
وجودم بتنگ آمداز جور تنگی
چو یأجوج بگذشتم از سد سنگی .

سعدی .


|| عاقل . وزین . جسور. دلیر :
دو سنگی دو جنگی دو شاه زمین
یکی شاه خاور یکی شاه چین .

فردوسی .


بدو گفت رهام جنگی منم
هنرمند و بیدار و سنگی منم .

فردوسی .


همان نیز چون سام جنگی بود
دلیر و هشیوار و سنگی بود.

فردوسی .


نکیسا نام مردی بود جنگی
ندیمی خاص امیری سخت سنگی .

نظامی .


- چاپ سنگی ؛ مقابل چاپ سربی و چاپ حروفی . قسمی چاپ که با برگردانیدن نوشته بر روی سنگی خاص بعمل آید. چاپ که بر سنگ کنند. (یادداشت بخط مؤلف ).
|| مخفف سنگین . به معنی ثقیل . گران : خراج سنگی سردیهانهادند تا روستایی دیه بگذاشت و... (راحة الصدور راوندی ).
ترجمه مقاله