ترجمه مقاله

سودائی

لغت‌نامه دهخدا

سودائی . [ س َ ] (اِخ ) مولانا سودائی در اول خاوری تخلص میکرده و در آخرمجذوب گشته و سر و پا برهنه در کوه و دشت میگشته و از مجذوبی باز چون عاقل گشته و سودائی تخلص میکرده ؛ زیرا که طفلان محله او را سودائی میگفته اند و قصاید خوب او مدح بایسنقر است و این مطلع یک قصیده ٔ اوست :
عنبرت خال و رخت ورد و خطت ریحانست
دهنت غنچه و دندان دُر و لب مرجانست .
و مولانا هشتاد سال زیسته . (از مجالس النفائس ص 192).
ترجمه مقاله