ترجمه مقاله

سوق

لغت‌نامه دهخدا

سوق . (ع اِ) بازار.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
به سوق صیرفیان در حکیم را آن به
که بر محک نزند سیم ناتمام عیار.

سعدی .


- سوق عکاظ ؛ بازار عکاظ. رجوع به عکاظ شود.
|| سوق الحرب ؛ سخت ترین جای جنگ . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله