ترجمه مقاله

سؤدد

لغت‌نامه دهخدا

سؤدد. [ س ُءْ دَ ] (ع اِمص ) سرداری . پیشوایی . (آنندراج ) (غیاث ). مهتری . سروری . داوری . مجد و شرف . (ناظم الاطباء) :
هست طبیب بزرگ و هست منجم
فلسفی و هندسی و صاحب سؤدد.

منوچهری .


آنکس که او بحق و سزاوار سؤدد است
جز وی کسی ندانم امروز در جهان .

منوچهری .


بجز سخا و کرم نیست دردلش سودا
چنین بود بحقیقت مآثر سؤدد.

سوزنی .


ترجمه مقاله