سویت
لغتنامه دهخدا
سویت . [ س َ وی ی َ ] (ع اِمص ) برابری با اعتدال . (غیاث اللغات ). راستی . (مهذب الاسماء). یکسانی و همواری : و آنچه حطام دنیاوی است به مقتضی شریعت مصطفی صلوات اﷲ علیه بسویت قسمت رود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). میان بیوه زنان و ارباب نعمت جاه سویتی به انصاف ظاهر گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
غم هجران بسویت تر از این قسمت کن
کین همه درد بجان من تنها نرسد.
و ضمان نامه ای داد که قم را مساحت کند و بپیماید بر سبیل سویت وعدالت . (تاریخ قم ص 102).
غم هجران بسویت تر از این قسمت کن
کین همه درد بجان من تنها نرسد.
سعدی .
و ضمان نامه ای داد که قم را مساحت کند و بپیماید بر سبیل سویت وعدالت . (تاریخ قم ص 102).