ترجمه مقاله

سویق

لغت‌نامه دهخدا

سویق . [ س َ ] (ع اِ) پست . (دهار) (منتهی الارب ). پست که بهندی سَتوگویند. (آنندراج ) (غیاث ). پست . تلخان و آنرا از هفت چیز کنند: گندم ، جو، نبق ، سیب ، کدو، حب الرّمان ، سنجد. و هر یک را بنام آن چیز خوانند. (بحر الجواهر).
- سویق الارزه ؛ تلخان برنج .
- سویق التفاح ؛ تلخان سیب .
- سویق الحنطه ؛ تلخان گندم .
- سویق الخرنوب و الغبیرا .
- سویق الرمان . سویق الشعیر. سویق القرع .
- سویق النبق .
برای شرح هر یک رجوع به فهرست مخزن الادویه ، تحفه ٔ حکیم مؤمن و اختیارات بدیعی شود.
|| می . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شراب یا شیرینی : قیل لابی نواس صف لنا الاشربة. قال اما الماء فیعظم خطره بقدر تعززه .و اما السویق فبلغة العجلان . قال فالسویق . قال شراب المحرور و العجدان والمسافر. قال قبید التمر. قال حامة حاموها حول الحق فلم یصیبوه . (شرح شریشی بر مقامات حریری ، یادداشت بخط مؤلف ).
ترجمه مقاله