سپریغ
لغتنامه دهخدا
سپریغ. [ س َ / س ُ ] (اِ) خوشه ٔانگور بسیاردانه و بعضی گفته اند خوشه ٔ انگوری است که هنوز دانه های آن کوچک و ریزه باشد بمقدار ارزنی و هنوز سخت و درشت نشده باشد. خوشه ٔ انگور درشت ناشده ونارسیده . (آنندراج ). خوشه ٔ غوره . (صحاح الفرس ). خوشه ٔ انگور که هنوز دانه ها سخت پیدا نشده باشند خردتر ارزن بود. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) :
دریغ فر جوانی و عز وای دریغ
عزیم بود از این پیش همچنان سپریغ
بناز باز همی پرورد ورا دهقان
چو شد رسیده نیابد ز تیغ تیز دریغ.
نیستم همچو تاک پشت دوتا
از پی چند خوشه ٔ سپریغ .
|| خوشه ٔ خرما و امثال آن که بر درخت باشد. (برهان ). || راه . (برهان ) (جهانگیری ).
دریغ فر جوانی و عز وای دریغ
عزیم بود از این پیش همچنان سپریغ
بناز باز همی پرورد ورا دهقان
چو شد رسیده نیابد ز تیغ تیز دریغ.
شهید.
نیستم همچو تاک پشت دوتا
از پی چند خوشه ٔ سپریغ .
شمسی فخری (ازآنندراج ).
|| خوشه ٔ خرما و امثال آن که بر درخت باشد. (برهان ). || راه . (برهان ) (جهانگیری ).