سپری گشتن
لغتنامه دهخدا
سپری گشتن . [ س ِ پ َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) آخر شدن . تمام شدن . بپایان رسیدن :
با چنین خو که تو داری پسرا گر بمثل
صبر ایوب مرا بودی گشتی سپری .
رجوع به سپری گردیدن شود.
با چنین خو که تو داری پسرا گر بمثل
صبر ایوب مرا بودی گشتی سپری .
فرخی .
رجوع به سپری گردیدن شود.