ترجمه مقاله

سپست

لغت‌نامه دهخدا

سپست . [ س ِ پ ِ / س َ پ ِ ] (اِ) مخفف اسپست ، و آن گیاهی باشد بغایت نرم و املس که چاروا را خوردن آن فربه سازد و بعربی فصفصه و بترکی یونجه خوانند. (برهان ) (آنندراج ). گیاهی است که تنه ندارد و بتازیش رطبةخوانند و آن را چاروا خورند مانند خوید. (شرفنامه ).هر گیاه فربه کننده ٔ ستور خصوصاً یونجه . (ناظم الاطباء): غَلیل ؛ سپست کوفته بجهت ستور. (منتهی الارب ). جُفافة؛ ریزه های کاه و سپست . (منتهی الارب ) :
از لشکرشان جدا نماندم
تا بود چو کاهشان سپستم .

ناصرخسرو.


سنبل و سوسن کجا آید پدید از روضه ای
کاندر او تخم سپست و سیر و سیسنبر برند.

سنایی .


ترجمه مقاله