سپست
لغتنامه دهخدا
سپست . [ س ُ پ ُ ] (ص ) بویناک و بوی گرفته باشد مانند بوی ماهی و جامه ٔ نم گرفته و بوی قیر که آن صمغی است سیاه و ظروف مس و برنج بدبوی . (برهان ) (جهانگیری ). نم غند را گویند یعنی بویناک . (اوبهی ). || (اِ) ظروف مسین و برنجین بدبوی و هرچیز نامطبوع و بوی بد گرفته و بویناک مانند ماهی و جای نم گرفته و بوی پنیر. (ناظم الاطباء) :
سپست بوی چو قیر و سیاه چرده (سیاه روی )چو قار.
|| (ص ، اِ) بدبوی و گند و پلید و بوی ناخوش . (برهان ). پلید و بوی ناخوش . (شرفنامه ). بدبوی و بویهای بد و پلید. (آنندراج ).
سپست بوی چو قیر و سیاه چرده (سیاه روی )چو قار.
مختاری (از آنندراج ).
|| (ص ، اِ) بدبوی و گند و پلید و بوی ناخوش . (برهان ). پلید و بوی ناخوش . (شرفنامه ). بدبوی و بویهای بد و پلید. (آنندراج ).