ترجمه مقاله

سپندار

لغت‌نامه دهخدا

سپندار. [ س ِ پ َ ] (اِ) شمع باشد که معشوق پروانه است . (برهان ). شمع است که شب ها برافروزند. (آنندراج ). || مخفف اسپندار و آن بودن نیر اعظم باشد در برج حوت . (برهان ) (آنندراج ). مدت ماندن آفتاب بر برج حوت که فارسیان اسفندار و اسپندار و سفندار نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به اسپندارمذ و سپندارمذ شود.
ترجمه مقاله