ترجمه مقاله

سپوزگار

لغت‌نامه دهخدا

سپوزگار. [ س ِ / س َ / س ُ ] (ص مرکب ) (از: سپوز + گار، پسوند مبالغه ) آنکه کارها را پس اندازد و تأخیر کند. (برهان ). سست و کاهل و کسی که کاری را بتأخیر کند و بازپس اندازد. (ناظم الاطباء) :
هرکه باشد سپوزگار بدهر
نوش با کام او بود چون زهر.

ابوشکور بلخی .


تا پادافره گناهکاران و مرگ ارزانان و فرمان سپوزگاران بمن کنند. (کارنامه ٔ اردشیر بابکان ).
ترجمه مقاله