سپیدچشمی
لغتنامه دهخدا
سپیدچشمی . [ س َ / س ِ چ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) زشتی . بیحیایی و سماجت . (آنندراج ) :
علاج حرص قلمزن برشوه نتوان کرد
سپیدچشمی نرگس به توتیا نرود.
و رجوع به سفیدچشم و سفیدچشمی شود.
علاج حرص قلمزن برشوه نتوان کرد
سپیدچشمی نرگس به توتیا نرود.
محسن تأثیر (از آنندراج ).
و رجوع به سفیدچشم و سفیدچشمی شود.