سپینودلغتنامه دهخداسپینود. [ س َ ] (اِخ ) دختر پادشاه هند [ شنگل ] و زن بهرام گور. (ولف ) : سپینود گفت ای سزاوار تخت بسازم اگر باشدم یار بخت .فردوسی .