ترجمه مقاله

سکار

لغت‌نامه دهخدا

سکار. [ س ِ / س َ / س ُ ] (اِ) هرن آن را از ریشه ٔ «سکارنه [ » «گارمو» اوستایی ] به معنی زغال سوخته دانسته . ولی هوبشمان این وجه اشتقاق رامشکوک میداند. افغانی «اسکور» (زغال ). رجوع به سکارو شود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). زغال و انگشت باشد. (برهان ). || انگشت افروخته . (برهان ) (آنندراج ) :
بدار دنیا چون برفروخت آتش ظلم
سکار آن بجهنم همی خورد چو ظلیم .

سوزنی .


|| نوعی ازطعام . (برهان ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله