ترجمه مقاله

سکنه

لغت‌نامه دهخدا

سکنه . [ س َ ک َ ن َ ] (ع اِ) ج ِ ساکن . کسانی که در جایی ساکن شده و جای و مقام گزیده اند. (ناظم الاطباء).
- سکنه ٔ صحرا ؛ درختان سبز و امثال آن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
- || مردمان صحرانشین . (ناظم الاطباء).
- || آب . (ناظم الاطباء).
- سکنه ٔ عالم ؛ همه ٔ مخلوقات عالم . همه ٔ مخلوقات . (شرفنامه منیری ). عموم مخلوقات . (ناظم الاطباء).
- سکنه ٔ کانون اخگر؛ آتش .(ناظم الاطباء). || انگشت و زغال . (ناظم الاطباء). رجوع به همین کلمه شود.
ترجمه مقاله