ترجمه مقاله

سکن

لغت‌نامه دهخدا

سکن .[ س َ ک َ ] (ع اِ) جای گرفتگی و باشش (اسم است سکون را). (منتهی الارب ) (آنندراج ). آرامگاه . (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58) :
توشه ای نی که آن دهد قوتم
گوشه ای نی که آن بود سکنم .

سیدحسن غزنوی .


|| آرامش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) :
تا قیام الساعة در اقبال و در دولت بود
هرکه اندر سایه ٔ من ساعتی گیرد سکن .

سوزنی .


|| آتش . || هرچه به وی مرد آرام گیرد چون زن و فرزند و جز آن . || رحمت و برکت . (منتهی الارب )(آنندراج ). || دلارام . (مهذب الاسماء). || (مص ) آرمیدن . || درویش و محتاج گردیدن . || ضعیف شدن . || جای گرفتن در خانه ٔ خود. (منتهی الارب ). در سرای نشستن . (تاج المصادر بیهقی ). || جای باش گردانیدن . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله