ترجمه مقاله

سیاب

لغت‌نامه دهخدا

سیاب . (اِ) بلغت وادی القری به معنی خلال باشد. آن گیاهی است که سبز و رسیده ٔ آنرا بجهت اسهال خورند و نارسیده آنرا بجهت قبض و امساک . (برهان ). || (فعل امر) امر به آراستن بود، یعنی بیارای و آرایش ده . (برهان ). از مصدر سیابیدن . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) :
بدو گفت او، خوان قربان سیاب
بدین کار مرد خویشتن را بیاب .

فردوسی .


(حاشیه ٔ برهان قاطع از جهانگیری با ذکر اینکه در ولف نیامده ). || (اِ) حیات هم گفته اند که زندگی باشد. (از برهان ) (آنندراج ). حیات . (اوبهی ) (از فرهنگ رشیدی ). || حباب هم بنظر آمده . (برهان ).
ترجمه مقاله