ترجمه مقاله

سیاه قلم

لغت‌نامه دهخدا

سیاه قلم . [ ق َ ل َ ] (اِ مرکب ) نوعی از تصویر که بسیاهی کشند و هیچ رنگ آمیزی نداشته باشد و آن اکثر خاصه ٔ فرنگ است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
گشتیم قطعه قطعه گلستان هند را
چون گلشن سیاه قلم رنگ و بو نداشت .

اشرف (از آنندراج ).


|| معشوق ملیح . (غیاث ). معشوق سبزفام . (آنندراج ). رجوع به سیه قلم شود.
ترجمه مقاله