سیاه روی
لغتنامه دهخدا
سیاه روی . (ص مرکب ) کنایه از بی شرم و شرمنده و بی آبرو. (آنندراج ) :
دیدم سیاه روی عروسان سبزموی
کز غم دلم بدیدن ایشان بیارمید.
در خدمت تو تر نتوان آمدن از آنک
گردد سیاه روی چو گردد تر آینه .
رجوع به سیاه رو شود.
دیدم سیاه روی عروسان سبزموی
کز غم دلم بدیدن ایشان بیارمید.
بشار مرغزی .
در خدمت تو تر نتوان آمدن از آنک
گردد سیاه روی چو گردد تر آینه .
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 394).
رجوع به سیاه رو شود.