ترجمه مقاله

سیمین عذار

لغت‌نامه دهخدا

سیمین عذار.[ ع ِ ] (ص مرکب ) سیمین عارض . سپید گونه :
کزدر میدان او تا گوشه ٔ ایوان او
مرکب سیمین ستام است و بت سیمین عذار.

فرخی .


مدتی بالا گرفتی تا بلوغ
سرو بالایی شدی سیمین عذار.

سعدی .


رجوع به ماده ٔ قبل شود.
ترجمه مقاله