سیم خام
لغتنامه دهخدا
سیم خام . [ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نقره ٔ غیر مسکوک :
دیوانه شدی که می ندانی
از نقره و سیم خام زیبق .
تدبیر فلک داشتن شاه شمس ملک
چون زر پخته از دل چون سیم خام توست .
رجوع به سیم شود.
دیوانه شدی که می ندانی
از نقره و سیم خام زیبق .
ناصرخسرو.
تدبیر فلک داشتن شاه شمس ملک
چون زر پخته از دل چون سیم خام توست .
سوزنی .
رجوع به سیم شود.