ترجمه مقاله

شاخشت

لغت‌نامه دهخدا

شاخشت . [ خ ِ ] (اِ) توشه . زاد سفر. (شعوری ). و رجوع به شاخست شود :
چه کردی بهر عقبی کار حاصل
که بی شاخشت رهرو نیست عاقل .

میرنظمی (از شعوری ).


ترجمه مقاله