شادبهر
لغتنامه دهخدا
شادبهر. [ ب َ ] (ص مرکب ) خوشحال . (فرهنگ جهانگیری ). کسی که از تمتعات دنیوی بهره ٔ وافر داشته باشد. (آنندراج ) :
یکی روز فارغ دل و شادبهر
برآسوده بود از هوسهای دهر.
پسر را همی گفت کای شادبهر
خرت را مبر بامدادان به شهر.
یکی روز فارغ دل و شادبهر
برآسوده بود از هوسهای دهر.
نظامی .
پسر را همی گفت کای شادبهر
خرت را مبر بامدادان به شهر.
سعدی (بوستان ).