شالپوشی
لغتنامه دهخدا
شالپوشی . (حامص مرکب ) عمل شال پوش . || درپیچیدن به شال . پوشیدن بشال . || (اِ مرکب ) پارچه ٔ کلفتی که در زیر سلاح اسب میگذارند. (ناظم الاطباء). این جای دیگر دیده نشد و غرابت دارد و محتمل است که مربوط به ترکیب شالپوش باشد. || (حامص مرکب ) مطلق لباس فقرا اختیار کردن . (آنندراج ). جامه ٔ مردم فقیر پوشیدن . (از ناظم الاطباء). گلیم پوشی . جامه ٔ سطبر و درشت پوشیدن :
رقص صوفی فیض گردون را ز خود بس کردنست
شالپوشی دشمنی با چرخ اطلس کردن است .
زهی شالپوشی که چون در لباس
سخن کرد اطلس برآمد پلاس .
رقص صوفی فیض گردون را ز خود بس کردنست
شالپوشی دشمنی با چرخ اطلس کردن است .
اشرف (از آنندراج ).
زهی شالپوشی که چون در لباس
سخن کرد اطلس برآمد پلاس .
ظهوری (از آنندراج ).