ترجمه مقاله

شامة

لغت‌نامه دهخدا

شامة. [ م َ ] (ع اِ) خال . (منتهی الارب ). نشان سیاه در بدن . (از متن اللغة). نشانه ٔ سیاهی است در بدن و برخی گویند شامه همان آبله گون سیاه رنگی است در بدن و آن را با خال یکی دانسته اند ولی برخی دیگرمیان شامه و خال فرق گذارده اند به این معنی که شامه نقطه ٔ کوچکی است مساوی با پوست بدن و خال گوشت سیاه دانه مانندی است برآمده که اغلب بر روی آن موی روید.(از اقرب الموارد ذیل شیم ). || رنگ مخالف که در مجاورت رنگ دیگر قرار گیرد. (از معجم البلدان ). نشان مخالف رنگ بدن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از آنندراج ). ج ، شام و شامات . (اقرب الموارد ذیل شیم ). || شترماده ٔ سیاه : ما له شامة ولا زهراء؛ نه ماده شتر سیاه دارد و نه سپید. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || کلف در ماه و آن لکه ای باشد بر روی ماه . (از اقرب الموارد) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). سیاهی بر میان ماه . کَلَف . (مهذب الاسماء). || نقطه ای که بر چشم افتد. (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله