ترجمه مقاله

شامه

لغت‌نامه دهخدا

شامه . [ م َ / م ِ ] (اِ) مقنعه باشد که آن را زنان بر سر اندازند و آن را سرپوشه و دامنی نیز گویند. (فرهنگ حهانگیری ). مقنعه و روپاکی باشد که زنان بر سر کنند. (برهان قاطع). قسمی از چارقد بوده است در قدیم و نظام قاری آن را در دیوان البسه ٔ خود استعمال کرده و شاید وجه تسمیه ٔ این بود که پارچه ٔ آن را از ملک شام می آوردند یا در شام (شب ) سر میکردند. (فرهنگ نظام ). جامه ٔ مقنعه و روپاکی باشد که آن بچارقد و دستمال معروف است و آن را سرپوشه نیز گویند زیرا که سر را بدان پوشند. (آنندراج ) (انجمن آرا) مقنعه . چارقد. (نظام قاری ص 201). نقاب و حجاب . || خداوند و صاحب . || طعام شام و عشا. || هر چیز نهفته . || هر چیز سیاه . || چشم بند و کلاه باز. || شاهین . || تاریکی . || جا و مکان . || کرسی و تخت . || مشط و شانه . || آرنج و مرفق . (ناظم الاطباء). || معانی منقول از ناظم الاطباء از اشتنگاس نقل شده است و منحصر است و در مآخذ دیگر یافت نشد.
ترجمه مقاله