شانه دان
لغتنامه دهخدا
شانه دان . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جای شانه .شانه نیام . قاب شانه . چیزی که در آن شانه نگهدارند.(آنندراج ). جلد چرمین و یا فلزین شانه :
پیر عشق آنجا بعرسی تازه میکرد آسمان
من نصیبه شانه دانی ناگهان آورده ام .
این فراویزی و آن بازافکنی خواهد ز من
من ز جیب آسمان یک شانه دان آورده ام .
گهی شانه دان ، گاه کیف برست
گهی بقچه و گاه پرده ٔ درست .
رجوع به شانه نیام شود.
پیر عشق آنجا بعرسی تازه میکرد آسمان
من نصیبه شانه دانی ناگهان آورده ام .
خاقانی .
این فراویزی و آن بازافکنی خواهد ز من
من ز جیب آسمان یک شانه دان آورده ام .
خاقانی .
گهی شانه دان ، گاه کیف برست
گهی بقچه و گاه پرده ٔ درست .
نظام قاری (دیوان ص 176).
رجوع به شانه نیام شود.