ترجمه مقاله

شاهدانق

لغت‌نامه دهخدا

شاهدانق . [ ن َ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب شاهدانه . شهدانج . بزرالقنب . تخم کنب . حب قنب . بپارسی تخم کنب گویند و بسریانی زرع ادام به رومی کنابورین و بتازی قنب گویند و ابوعمر و مطرز که غلام ثعلب بوده است گوید: آنچه دشتی بود به اندازه ٔ فلفل باشدو عامه ٔ عرب او را حب سمنه گویند... (از ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی ). و نیز رجوع به شاهدانه شود.
ترجمه مقاله