ترجمه مقاله

شاهرود

لغت‌نامه دهخدا

شاهرود. (اِ مرکب ) آب بزرگ . رود بزرگ . مطلق رود بزرگ . || نام سازی است که آن را شهرود نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). نام سازی است مانند نی که اکثر و اغلب رومیان دارند و در بزم و رزم بنوازند. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع) (رشیدی ). سازی مانند نی که رومیان نوازند. (انجمن آرا) (آنندراج ) : ابلیس مر او [ بونال پسر قابیل ] را غره کرد و این خبرها او را اندر آموخت تا انگور بگرفت و شیره کرد و مر او را دست بازداشت تا تلخ شد پس بپالود و بقرابه و قنینه و صراحی اندر کرد و پیش نهاد و شاهرود و چنگ و آنچه بدین ماند همه بساخت . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). || تاری بود که بر سازهابندند و آن را شهرود نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ).تار بمی که در اکثر سازها بندند و آن در مقابل تار زیر است . (برهان قاطع). تار سیمی که در سازها بندند و آن را شهرود نیز خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ).
ترجمه مقاله