ترجمه مقاله

شاه اسپرم

لغت‌نامه دهخدا

شاه اسپرم . [ اِ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) مرکب از شاه و اسپرم . (برهان قاطع چ معین ). شاه اسپرغم باشد. (از برهان قاطع). رجوع به شاه اسپرغم شود. معرب آن شاهسبرم باشد. (از اقرب الموارد). ونجنک . (برهان ). حبق کرمانی . حبق صعتری . (منتهی الارب ) :
شاه اسپرم چو شاخ کشیده بگرد خویش
چون قبه ٔ زمرد بر شاخکی نزار.

بهرام سرخسی .


بادام بنان مقنعه بر سر بدریدند
شاه اسپرمان چینی در زلف کشیدند.

منوچهری .


چنگ بازان است گویی شاخک شاه اسپرم
پای بطان است گویی برگ بر شاح چنار.

منوچهری .


بوستان افروز بنگر رسته با شاه اسپرم
گر ندیدستی خط قوس قزح بر آسمان .

ازرقی .


- شاه اسپرم رومی ؛ اسطوخودوس . رجوع به کشه شود.
ترجمه مقاله