ترجمه مقاله

شأم

لغت‌نامه دهخدا

شأم . [ ش َءْ م ْ ] (ع مص ) بدفالی آوردن کسی بر قوم خود و با «علی » نیز متعدی شود چون ؛ شأم علی قومه و شئم علیهم (مجهول )؛ بدفال گردید بر قوم خود و بدفال گردید بر ایشان . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || سربلند راه رفتن . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله