ترجمه مقاله

شاید

لغت‌نامه دهخدا

شاید. [ ی َ ] (ق ) گویا. ممکن است . محتملاً. احتمالا. تواند بودن . ظاهراً. لعل . (از یادداشت مؤلف ). || سوم شخص مفرد مضارع از شایستن یا شاییدن . و شاید در اصل شاید بودن و شاید بُدَن و شاید بود، بوده است و بعدها جزء دوم را حذف کرده اند. (از فرهنگ فارسی معین ) : یکروز بر آن حصار بلندتر شراب میخوردیم و ما در پیش وی نشسته بودیم و مطربان میزدند از دور گردی پیدا آمد امیر گفت ... آن چه شاید بود. همه گفتند نتوانیم دانست .(تاریخ بیهقی ). او را گفتند... چنین حالی ظاهر شده است . هیچ دانی که این چه شاید بود. (راحة الصدور).
- شایَد بود ؛ عسی . (ترجمان القرآن ).
- || امکان : پس شاید بود اقسام هستی جوهرها سه است ؛ عقل و نفس و جسم . (دانشنامه ٔ علایی الهیات ص 116). و رجوع به شایستن شود.
- || ممکن الوجود. مقابل واجب الوجود : اما کلی و جزئی بودن . بقوت بودن و بفعل بودن . و شاید بود بودن . (دانشنامه ٔ علایی ص 7 چ معین ). و رجوع به شایستن شود.
- شاید و نشاید؛ شایسته است و شایسته نیست . در تقویم ها که در بعض ایام یا ساعات انجام دادن بعض امور را روا می دانند وبعض امور را نمی دانند با لفظ شاید و نشاید از این دو تعبیر میکنند. رجوع به شایستن شود.
ترجمه مقاله