ترجمه مقاله

شبگرد

لغت‌نامه دهخدا

شبگرد. [ ش َ گ َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) کسی که در شب گردش میکند. (ناظم الاطباء). شبرو. (برهان قاطع). آنکه شبها بگردد و سیر کند :
تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیار
تاج کاوس ربود و کمر کیخسرو.

حافظ.


شبها منم و گوشه ٔ غم حال من این است
حال دل آواره ٔشبگرد که داند.

میرخسرو.


شوخ و میخواره و شبگردو غزل خوان شده ای
چشم بد دور که سرفتنه ٔ دوران شده ای .

صائب .


|| عسس و گزمه که شب برای نگهبانی خانه ها و بازار گردش کند. (فرهنگ نظام ). عسس و شبرو. (برهان ). حارس و نگهبان شب . (یادداشت مؤلف ). عسس و شحنه . (آنندراج ) :
از می عشق بود مستی پروانه ٔمن
هیچ اندیشه زشبگرد و عسس نیست مرا.

صائب .


گزند گردش اختر به غافلان نرسد
که مست خواب ز شبگرد در امان باشد.

رضی دانش .


کجا پروای مردم هست چشم می پرستش را
بغیر از خواب شبگردی نگیرد چشم مستش را.

رضی دانش .


|| رند و بی باک . (آنندراج ). رند و عیار. (فرهنگ نظام ) :
دختری شبگرد و تند و تلخ وگلرنگ است و مست
گر بیابیدش بسوی خانه ٔ حافظ برید.

حافظ.


|| دزد. || ماه و قمر. (ناظم الاطباء). ماه را گویند و به عربی قمر خوانند. (برهان ).
ترجمه مقاله