ترجمه مقاله

شتابیدن

لغت‌نامه دهخدا

شتابیدن . [ ش ِ دَ ] (مص ) چالاکی کردن . عجله نمودن . شتافتن . به عجله و به سرعت کاری کردن . (ناظم الاطباء). شتافتن . (از فرهنگ نظام ). نَسل . نَسلان . (تاج المصادر بیهقی ). شتاب کردن . عجله کردن :
شتابید گنجور و صندوق جست
بیاورد پویان به مهر درست .

فردوسی .


به زندان شتابید پس آبدار
رخ از خرمی چون گل اندر بهار.

فردوسی .


همان به ْ که ما را بدین جای جنگ
شتابیدن آید به جای درنگ .

فردوسی .


من ایدون چو بازم که زی تو شتابم
اگر چند از دست خود برپرانی .

منوچهری .


ز نادان گریزی به دانا شتابی
ز محنت رهانی ، به دولت رسانی .

منوچهری .


سپهبد شتابید نزدیک ماه
زمانی برآسود و برداشت راه .

اسدی .


چو از نیمه خم یافت بالای روز
به خاور شتابید گیتی فروز.

اسدی .


بر بد مشتاب ازیرا شتاب
بر بدی از سیرت اهریمنی است .

ناصرخسرو.


- شتابیدن بر کسی ؛ فرط. فروط. فرطان . (تاج المصادر بیهقی ).
ترجمه مقاله