شتاب آوریدن
لغتنامه دهخدا
شتاب آوریدن . [ ش ِوَ دَ ] (مص مرکب ) شتاب آوردن . شتافتن :
بباید بسیچید ما را به جنگ
شتاب آوریدن به جای درنگ .
شتاب آوریدن به دریا و دشت
چرا؟ چون به نانی بود بازگشت .
بباید بسیچید ما را به جنگ
شتاب آوریدن به جای درنگ .
فردوسی .
شتاب آوریدن به دریا و دشت
چرا؟ چون به نانی بود بازگشت .
نظامی .