شتاک
لغتنامه دهخدا
شتاک . [ ش َ ] (اِ) ستاک . استاک . استاخ . شتاخ . شاخ تازه و نازک باشد که از بیخ و بن درخت و از شاخ درخت سرزند و بیرون آید. (از برهان ). در لغت فرس اسدی شتاک ضبط شده است :
سوسن لطیف و شیرین چون خوشه های سیمین
شاخ و شتاک نسرین چون برج ثور و جوزا.
سر درخت أمل گشته بود پژمرده
به آب جود تو از بیخ تازه کرد شتاک .
سوسن لطیف و شیرین چون خوشه های سیمین
شاخ و شتاک نسرین چون برج ثور و جوزا.
کسائی .
سر درخت أمل گشته بود پژمرده
به آب جود تو از بیخ تازه کرد شتاک .
منصور شیرازی .