ترجمه مقاله

شتردار

لغت‌نامه دهخدا

شتردار. [ ش ُ ت ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) اشتردار. ساربان .ساروان . جمّال . شتربان : بیایید ای شترداران ببندید محمل زینب . (یادداشت مؤلف ). || کاروانی که با شتر حمل متاع و کالا میکند. (ناظم الاطباء). || مالک و نگهبان شتر. رجوع به اشتردار شود.
ترجمه مقاله