شترسوار
لغتنامه دهخدا
شترسوار. [ ش ُ ت ُ س َ ] (ص مرکب ) که بر شتر نشیند. راکب شتر. اشترسوار. آنکه بر شتر سوار گردد. (ناظم الاطباء): رَکوب و راکِب ؛ شترسوار. (منتهی الارب ). که شتر مرکب دارد :
ناگه سیهی شترسواری
بگذشت بر او چو تند ماری .
شترسواری گفتش ای درویش کجا میروی . (گلستان سعدی ). رَکب و رَکبَة؛ شترسواران . (منتهی الارب ). و رجوع به اشترسوار شود.
ناگه سیهی شترسواری
بگذشت بر او چو تند ماری .
نظامی .
شترسواری گفتش ای درویش کجا میروی . (گلستان سعدی ). رَکب و رَکبَة؛ شترسواران . (منتهی الارب ). و رجوع به اشترسوار شود.