شجع
لغتنامه دهخدا
شجع. [ ش َ ج ِ ] (ع ص ) دلاور پردل در شدت و در سختی جنگ و جز آن . (منتهی الارب ). شجاع .(از اقرب الموارد). شِجَع. (منتهی الارب ). || شتر دیوانه : جمل شجعالقوائم ؛ شتر سبک دست و پا در رفتن . (منتهی الارب ). سریعالنقل . (اقرب الموارد).