ترجمه مقاله

شد

لغت‌نامه دهخدا

شد. [ ش َ / ش َ دْ د ] (ع اِمص ) درازکشیدگی آواز و حروف . (ناظم الاطباء). به اصطلاح نغمه وران و مطربان آن است که نغمه را بلند کنند و پست کنند تا وقتی که موافق مدعاراست شود. (برهان ). بعضی نوشته اند که به معنی دراز کردن آواز و در جهانگیری به معنی راست و بلند کردن نغمه . (آنندراج ). کشیدن و باقوت ادا کردن آواز و حرف .(فرهنگ نظام ). دراز کردن زمزمه است . (آنندراج ). به اصطلاح موسیقیان دراز کشیدن آواز و حروف است لهذا شد کردن زمزمه به معنی دراز کردن زمزمه است و وجه کشیدن شدات در اشعار آن است که صاحب مذاق سخن چون به غور معنی رسیده لذت آن برمیدارد و طبیعت متوجه لذت مسطوره میگردد و بسبب آن ارخای عنان میشود و لهذا در مدات تکلفی روی میدهد و این دلالت دارد بر کمال دریافت معنی و ورود سخن بنا بر کمال ، بنابراین از سخن ناشناسان این مدات بسیار ناگوار است . (آنندراج ) :
گلبانگ نغمه سازان شد بلند دارد
از فرش رفته تا عرش این حیث کامرانی .

کلیم همدانی .


- شد پهلوان ؛ آواز بلندی که کشتی گیران در اول گرفتن کشتی برکشند. (ناظم الاطباء).
- شد کردن ؛ دراز کردن . کشیدن .
- شد کردن زمزمه ؛ دراز کشیدن زمزمه . (ناظم الاطباء) :
با اهل درد زمزمه را شد نمی کنند
دل بلبلان به ناله مقید نمی کنند.

میرزا طاهر وحید.


- شد مخالف ؛ نعره ای که پهلوان در هنگام کشتی وقت غلبه کشد. (فرهنگ نظام ).
|| (اِ) کوک و اندازه . || بلند و جای مرتفع. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله