ترجمه مقاله

شراب زده

لغت‌نامه دهخدا

شراب زده . [ش َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مخمور. خمار. می زده . کسی که بسیاری شراب خوردن او را گزیده باشد نه آنکه شراب زده یعنی پیمانه زده . (از انجمن آرا). سیرآمده از شراب که هیچ رغبت به آن نکند. (آنندراج ) :
سلام کردم و با من به روی خندان گفت
که ای خمارکش مفلس شراب زده .

حافظ.


ترجمه مقاله