ترجمه مقاله

شرف

لغت‌نامه دهخدا

شرف . [ ش َ رَ ] (اِخ ) خیابانی . از معاصران امیر علیشیر نوایی و به گفته ٔ او مردی درویش و نامراد است و همیشه بر سر تاج نمد نهاده قورچق می پیچید. ابیات زیر از خمسه ٔ اوست :
به نزد کسی کاو به دانش مهست
ز مجرم کشی جرم بخشی بهست .
خواهم که چوب تیر شوم تا که گاه گاه
بر حال من به گوشه ٔ چشمی کنی نگاه .
بی هنری مایه ٔ صد غم بود
صد هنر از آدمیی کم بود.
(از مجالس النفائس صص 11-12). رجوع به فهرست همان مأخذ شود.
ترجمه مقاله