ترجمه مقاله

شرمناکی

لغت‌نامه دهخدا

شرمناکی . [ ش َ ] (حامص مرکب ) شرمندگی . شرمساری . خجلی . (یادداشت مؤلف ). شرمگینی . (فرهنگ فارسی معین ) :
نهاد از شرمناکی دست بر رخ
سپاسش برد و بازش داد پاسخ .

نظامی .


|| حیا و شرم . کمرویی . (یادداشت مؤلف ) :
بدین شرمناکی بدین خوب رسمی
بدین تازه رویی بدین خوش زبانی .

فرخی .


نارفته میانشان ز پاکی
الا نظری به شرمناکی .

نظامی .


بر آن کس چون ببخشد نشو خاکی
که دارد چون بنفشه شرمناکی .

نظامی .


لیلی به هزار شرمناکی
آمد بر آن غریب خاکی .

نظامی .


ترجمه مقاله