ترجمه مقاله

شرمین

لغت‌نامه دهخدا

شرمین . [ ش َ ] (ص نسبی ) باشرم . باحیا. خجول . محجوب .(یادداشت مؤلف ). شرمه . شرمنده . شرمناک . شرمگن . (ازآنندراج ). شرمگین . (فرهنگ فارسی معین ) :
گرچه در شرم و حیا چهره ٔ مریم مثل است
هست رخسار تو صد پرده از او شرمین تر.

صائب تبریزی (ازآنندراج ).


ترجمه مقاله