ترجمه مقاله

شعوذه

لغت‌نامه دهخدا

شعوذه . [ ش َع ْ وَ ذَ / ذِ ] (از ع ، اِمص ) شعوذة. شعوده و شعبده و چابکی دست و تردستی . (ناظم الاطباء). سبکی و چالاکی دست . شعبده و افسون که بدان در نظر چیزی بر غیر اصل خود نماید. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سبک دستی . (دهار) : اگر به ذات خویش مقاومت نتواند کرد... به زرق و شعوذه دست به کار کند. (کلیله و دمنه ). از این ... شعوذه روزی پشیمان شوی . (کلیله و دمنه ).
آن می و جام بین بهم گویی دست شعوذه
کرده ز سیم ده دهی صره ٔ زرّ شش سری .

خاقانی .


در جمله به تزویر و شعوذه و نیرنج فقیر، همگی زن در ضبطآورد. (سندبادنامه ص 191). ملک نوح عشوه ٔ او بخرید وبه زرق و شعوذه ٔ او مغرور شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 136). و رجوع به شعبده شود.
ترجمه مقاله