ترجمه مقاله

شفة

لغت‌نامه دهخدا

شفة. [ ش َ / ش ِ ف َ ] (ع اِ) لب ، و اصل آن شفوة یا شفهة بوده است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لب . (ناظم الاطباء) (دهار). لب . تثنیه ، شفتان و شفتین . ج ، شِفاه . (یادداشت مؤلف ) (از مهذب الاسماء).لب ، و تقدیراً اصل آن شَفَه ْ است و تاء حذف گردیده است و برای هاء بودن آخر استدلال کرده اند به وجود هاء در جمع آن (شفاه ) و در تصغیر آن (شُفَیْهة) زیرا جمعو تصغیر کلمات را به اصل خود برمیگردانند. و گروهی گفته اند که اصل شفة واو است (شفو) و از اینرو به شفوات جمع بسته اند. و صرفهای گوناگون کلمه را بدان بنیان نهاده اند و گفته اند: «کلمته مشافاة» و آن اشفی است ولی جوهری گفته است که بر درستی این عقیده دلیلی نیست . در نسبت بدان اگر صورت موجود را بپذیریم باید شَفی ّ وگرنه شفوی و شفهی بگوییم . (از اقرب الموارد).
- رجل خفیف الشفة ؛ مرد ستیهنده در سؤال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء).
|| له فینا شفة حسنة؛ مر او را در میان ما ذکر خیر است . احسن شفة الناس علیک ؛ ذکر خیر تو میان مردمان است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
- شفة حسنة ؛ ذکر خیر. (منتهی الارب ) (از مهذب الاسماء).
|| مدح و ستایش . ج ، شَفَوات ، شِفاه . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || گاهی به کنایه از شفة سخن را اراده کنند. (از اقرب الموارد).
- بنت الشفة،بنت شفة ؛ کنایه است از سخن و کلام و گفتار. (یادداشت مؤلف ). سخن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
- ذات شفة ؛ کلمه . (از اقرب الموارد).
|| کار.(ناظم الاطباء). || گرداگرد چاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کرانه ٔ هر چیزی . (از اقرب الموارد). آبشخوری که آدمیان و بهایم از آن آب بیاشامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- اهل الشفة ؛ آنان که حق دارند خود و چهارپایانشان از آبشخوری آب بیاشامند ولی مزرعه و درخت در شمار اهل الشفة نیست . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
ترجمه مقاله