ترجمه مقاله

شفه

لغت‌نامه دهخدا

شفه . [ ش َف ْه ْ ] (ع مص ) زدن لب کسی را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || مشغول کردن کسی را. (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (المصادر زوزنی ). مشغول گردیدن . (تاج المصادر بیهقی ): نحن نشفه علیک المرتع والماء؛ ای نشغله عنک ، ای هو قدر حاجتنا لا فضل فیه للغیر. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ستیهیدن . (منتهی الارب ). الحاح کردن کسی را در سؤال چندانکه خرج کند هرچه در دست دارد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). الحاح کردن بر کسی در سؤال . (از المصادر زوزنی چ بینش ص 259). || بسیار شدن خواهندگان مال : شفه المال (مجهولاً). || بسیار شدن سئلان کسی . || بسیار شدن خورندگان طعام (فرزندان ): شفه الطعام (مجهولاً). || کاد العیال یشفهون مالی ؛ نزدیک شد عیال من بخورند مال مرا و کم گردانند آنرا. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله