شق زدن
لغتنامه دهخدا
شق زدن . [ ش َ زَ دَ ] (مص مرکب ) شکافتن . قط زدن . (یادداشت مؤلف ) :
خامه اش را شق به شمشیر شهادت میزنند
هرکه چون شیر خدا صائب بود یکرنگ عشق .
و رجوع به شق زن شود.
خامه اش را شق به شمشیر شهادت میزنند
هرکه چون شیر خدا صائب بود یکرنگ عشق .
صائب تبریزی (از آنندراج ).
و رجوع به شق زن شود.